خیلی دوست دارم زمانی که زندگی را پشت سر میگذارم، یا در عدم محو شوم چنان که گویی هرگز نبودم و یا زندگی دیگری که انتظارم را میکشد، هرگز شباهتی به کابوسهای هر شبم نداشته باشد. پس از بلوغ بود که من هیچ شبی خواب آرام نداشتهام. همیشه در دنیایی تاریک پرسه زدم و سعی کردم خود را با وحشت حاصل شده تطبیق دهم. من هیچ رهایی از زندان محیط نداشتم و ناگهان با سرگیجه صبحگاه، زندانی دیگر را به زندان قبلی گره میزدم و عجیبتر اینکه هیچ از آنچه بر من گذشته در خاطرم نمیماند انگار با پاککن سختی همهچیز را پاک کرده باشند و تنها حسّ غالب تاریکی بود که همچون سرطانی در رگهایم ریشه میدواند. اینکه من ناخواسته تسخیر شده بودم یا دچار یک بیماری خواب یا هر چیز دیگری هرگز مشخص نشد. نه دوپای متخصصی توانست کمکی کند نه قرصهای خوابی که اتفاقاً بیشتر مرا در چنگال اهریمن فرو میبردند و وجود کمکی مثل این بیداری را سختتر. بتدریج یاد گرفتم از خود اختیار داشته باشم. میتوانستم در مواردی موقعیّت و وحشتی که بر من مستولی شده بود را تغییر دهم حتّی در مواردی با سختی بسیار و قدرتی فراتر از آنچه تصور شود، پلکها را باز میکردم و سراسیمه به یک لحظه قبلتر فکر میکردم شاید بتوانم جزئیات آن را شرح دهم اما هرگز نشد. این شبها خستهتر از همیشه که به خواب میروم، دیگر قدرت و اراده لازم برای هیچ عکسالعملی در خواب ندارم شاید گذر عمر، بر اراده لازم حین کابوسهایم نیز تاثیرگذار بوده اما هیچ پایانی برای چنین فضایی متصور نیستم. من هرگز نتوانستم نور، آرامش و محبت سرشاری که بعضی خواص از خوابهایشان تعریف کردهاند تجربه کنم اما آرزو میکنم آنچه بر من میگذرد، هیچ شباهتی با دنیای پس از مرگی که گفتهاند نداشته باشد. یادداشتهای پراکنده هادیتک...
ما را در سایت یادداشتهای پراکنده هادیتک دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : haditaka بازدید : 105 تاريخ : دوشنبه 2 آبان 1401 ساعت: 19:30